در حديث آمد كه يزدان مجيد خلق عالم را سه كونه آفريد يك كروه را جمله عقل وعلم وجود آنو فرشته است اونداند جزسجود نيست اندر عنصر ش حرص وهوا نور مطلق زنده از عشق خدا يك كروه ديكر از دانش تهى همجو حيوان ازعلف در فربهى او نبيند جز كه اصطبل وعلف از شقاوت غافلست و از شرف اين سوم هست آدمى زاد وبشر از فرشته نيمى ونيمى ز خر نيم خر خود مائل سفلى بود نيم ديكر مائل علوى شود آن دوقسم آسوده ازجنك وخراب وين بشر باد ومخالف در عذاب واين بشرهم زامتحان قسمت شدند آدمى شكلند وسه امت شدند يك كروه مستغرق مطلق شدست همجو عيسى باملك ملحق شدست نقش آدم ليك معنى جبرئيل رسته ازخشم وهوا وقال وقيل قسم ديكر باخران محلق شدند خشم محض وشهوت مطلق شدند وصف جبريلى درايشان بود رفت تنك بود آن خانه وآن وصف رفت نام " كالانعام " كرد آن قوم را زانكه نسبت كو بيقظه نوم را روح حيوانى ندارد غير نوم حسهاى منعكس دارند قوم ماند يك قسمى دكر اندر جهاد نيم حيوان نيم حى بارشاد روزوشب درجنك واندر كشمكش كرده جاليش آخرش بااولش | | |